ستون

اخبار، انتقاد، سیاسی، ادبیات، شعر و داستان، خاطرات و دلتنگیها

ستون

اخبار، انتقاد، سیاسی، ادبیات، شعر و داستان، خاطرات و دلتنگیها

مشخصات بلاگ
دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱۷ مطلب با موضوع «هنر و ادبیات» ثبت شده است

هرکسی رابطه متفاوتی با مادرش داره...

اگر رابطه مادر و فرزند یک پیوند ناگسستنی باشد، اغلب می تواند محبت آمیز، پیچیده و یا ناخوشایند باشد. این را در فیلم های معروفی با موضوع روابط مادر و فرزند می بینیم. بیایید نگاهی به برخی از بهترین نمونه ها از هالیوود و جهان بیندازیم!

چگونه یک قرن زمان پرواز می کند

وقتی صحبت از سالمندان می شود، باید مشخصاتی را مشخص کرد، زیرا یک فرد 70 ساله با یک 100 ساله یکی نیست. 30 سال واقعاً تفاوت بزرگی است!

افسانه ی ابدی هالیوود
مرلین مونرو ۳۶ ساله بود که به شیوه ای مرموز و مشکوک درگذشت. این اتفاق در ۴ اوت ۱۹۶۲ رخ داد. اگر او زندگی می کرد، در حال حاضر در اواسط دهه نود زندگی خودش بود. رمز و راز های زندگی این ستاره را در عکس های زیر ببینید.

دریافتسوپراستار هالیوود برد پیت به تازگی از صحنه های فیلم اکشن-مهیج جدید خود "Bullet Train" که در آن او در کنار جوی کینگ بازی می کند ، با نمای خون آلود عکس گرفته شد. به گزارش مجله People ، در اولین نمای فیلم ، از بازیگر با تی شرت سفید پاره شده و با خون تقلبی و خاک آغشته به آن و همچنین بریدگی و کبودی در پیشانی هنگام فیلمبرداری صحنه سقوط با همکاری خود ستاره فیلمبرداری شد.

نیکولاس کیج 57 ساله در تاریخ 16 فوریه در لاس وگاس با دوست دخترش ریکو شیباتا 26 ساله ازدواج کرد. این پنجمین ازدواج این بازیگر است. کیج در بیانیه ای به USA Today گفت: "این درست است و ما بسیار خوشحالیم."شیباتا همچنین نام خانوادگی شوهر جدید خود را بر اساس مجوز ازدواج درایالت نوادا گرفته است که در آن نام وی را ریکو کیج قرار داده است. او چهار سال از پسر 30 ساله نیکلاس، وستون کوپولا کیج کوچکتر است.

خواهرزاده نیکول کیدمن اکنون دقیقاً مانند او به نظر می رسد شاید بدانید که نیکول کیدمن ستاره سریال The Undoing2020 (فروپاشی) مادر چهار فرزند است - ایزابلا (28) و کانر (26) از تام کروز شوهر سابقش و ساندی (12) و فیث (10) از همسر فعلیش کیت اوربان دارد. اما آیا می دانستید او همچنین دارای چندتا خواهر زاده است؟ و بزرگترین خواهرزاده نیکول کیدمن ، لوسیا هاولی ، در یک عکس اخیر که توسط مادرش ، خواهر نیکول ، آنتونیا کیدمن منتشر شده ، یک شباهت بسیار زیاد با این بازیگر دارد. برای دیدن اینکه چقدر شباهت خانوادگی قوی است ، نیاز به دین با دقت عکس نیست.

یک جاده متروکه 
با تنی زخم خورده 
حیران میان درندگان 
زنی 
در جستجوی خودش 
《آه این درون بی نهایت  من》
◾️
《 تو ؟》
《کودکی ات .》

《این همه عشق ؟》
《هنوز بی واسطه جهان را می بینم 》

ویدیو کلیپ زیبا و سوزناک از محسن چاووشی به نام "عباس". همراه با هنرنمایی نقاش شن خانم عبادی تقدیم شما می گردد. شاید مورد پسند واقع شود و مناسب فضای این روزهای سوگواری محرم گردد.

 

در سال های جنگ، بنیاد شهید به تعدادی از خانواده های ایثارگران در یکی از شهرک های تازه تاسیس تهران زمین می داد. دوستان صیاد شیرازی که از نزدیک وضع مالی او را می دانستند، از رئیس بنیاد شهید خواستند به فرمانده نیروی زمینی که جانباز هم بود، قطعه زمینی اختصاص بدهند. رییس بنیاد هم که از زندگی او بی اطلاع نبود، موافقت کرد.

دوستان برای این که او را در مقابل کار انجام شده قرار دهند، وام گرفتند و حتی خود نیز پولی فراهم کردند و دست به کار ساختمان سازی🏘️ شدند.

تا این که در نیمه کار صیاد فهمید. چنان عصبانی😡 شد که حتی صدایش می لرزید. شاهدان ماجرا اذعان می کنند که هر گز او را چنین ندیده بودند.

او حتی برای نخستین بار بر دوست قدیمی اش داد زده بود که: «شما چطور توانستید بدون اجازه من دست به چنین کاری بزنید؟» عصبانیتش که فروکش کرد، از آنان عذرخواست. گفت می داند آنان قصد خدمت به او و خانواده اش را داشته اند، اما او چنین استحقاقی ندارد. بعد برای رییس بنیاد شهید نامه ای نوشت به این مضمون:«اکنون در وضعیتی قرار دارم که احساس می کنم به ازای رسیدن به مسکن،🏘️ بهای گرانی را دارم می پردازم، آن هم ثمره همه مجاهدت های فی سبیل اللهی (که اگر خداوند آن را تایید فرماید) که قلبم رضایت نمی دهد چنین شود. لذا با توجه به این که خدا می داند، نه تنها خود را لایق چنین عنایاتی از جمهوری اسلامی🇮🇷 نمی دانم بلکه هم چنان مدیون هستم و باید تا روزی که نفس در بدن دارم، عاشقانه به اسلام عزیز خدمت نمایم.

شهید بابایی در بخشی از خاطرات خود در مورد تحصیلات خلبانی‌اش گفته بود: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی‌دادند، تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده، که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود، ژنرال آخرین فردی بود که می‌بایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهار نظر می‌کرد. او پرسش‌هایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤال های ژنرال بر می‌آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت، زیرا احساس می‌کردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامه‌هایی که برای زندگی آینده‌ام در دل داشتم، همه در یک لحظه در حال محو و نابودی است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای کار مهمی به خارج از اتاق برود با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم.